در راستای انزوا به شیوه خودم
رییس: اجرای عدالت به شیوه آقای ....(میخندد)
صبح خانومی با دختر تقریبا ۱۷ ساله ای مراجعه کردن که شوهرم عرق خورده من را از خانه پرت کرده بیرون،چاقو زیر گلوی دخترم گذاشته..
از خانواده آبرودار و موجهی بودند، حداقل اینطور مینمود
مددکار برایشان تجویز کرده بود:ابلاغ به همسر/تشکیل پرونده روانشناسی+....
من ولی میدانستم اینچیزها دردی دوا نمیکند،دخترک میگفت حاج آقا من کنکور دارم،حتی یک روز از برنامه عقب افتادنم برای من یعنی عقب ماندن از دوستانم از سرنوشت درسی، اینکارها حداقل سه ماه زمان میخواهد تا پدرم سر عقل بیاید که شاید هم نیاید!
راست میگفت...
بیکار بودم، تلفن مردک را گرفتم بوق...الو ... مرتیکه روانی چه غلطی داری میکنی با زن و دخترت ؟!چه غلطی کردی فیلماشو دیدم من
ـ شما؟!
+ من معاونت دادستانی فلانی...
ـ بشما ربطی ندارد و بدوبیراه
محل سکونتشان نزدیک بود من هم بیکار، تماس گرفتم کلانتری محل ، سریع یک واحد گشتی ..
هفت دقیقه بعد رسید: سوار شدم و رفتم در محل
+بشین بریم پفیوز
برگشتیم اداره
همسرش میگفت توروخدا اگر این تعهد بدهد و حق طلاق، مطمعنم دیگر ما را آزار نمیدهد و بشدت میترسد..
تعهد که آره اما حق طلاق گرفتن از مرد با منطق و عدالت اصلا جور نبود..
تعهد اخذ شد، مرد گریه کرد... خورد !تعهد انتقال به کمپ داد
(این پروسه حداقل با بوروکراسی حاکم،شش ماه زمان میطلبید)
+یکبار دیگه زن و بچتو اینجا ببینم مستقیم میام میبرمت جایی که حداقل یکسال نگهت دارند(کمپ الکل)
پ.ن:اجرای قانون کاغذ بازی نمیخواهد،اقتدار عملی میخواهد،در صحنه بودن میخواهد، بفکر مردم بودن میخواهد...
"بمنچه" ابتدای بی مسوولیتی نسبت به وظایف ذاتی ماست
پ.ن ۲ : اینکه امروز کمی سرحال بودم هم بی تاثیر نبود☺️